هواداران دوآتيشهي تيمهاي فوتبال و خبرنگاران روزنامههاي حزبي، اشتراکاتي دارند که باعث ميشود در عين تفاوتهاي ظاهري، عملکردي کاملا مشابه هم داشته باشند. هر دو هميشه و در همه حال از تيم خود دفاع و به تيم مقابل حمله ميکنند. واقعا دليل اين شباهت چيست؟
فراحقيقت، يعني در فرآيند شکلگيري افکار و عقايد، واقعيتها و مستندات، نقش کمتري را نسبت به عواطف و احساسات بازي ميکنند.
اين مفهوم در دورهي فـعلي که زمـانهي رسانه و اخـبار است و سرنوشـت بسـياري از مسـائل را رسـانه تـعيين ميکند، کاربرد بيشتري دارد؛ «پسا حقيقت» يعني مردم، لزوما هر آن چيزي که با چشمانشان ميبينند را باور نميکنند، بلکه احساساتشان هست که حقيقت را براي آنها تعيين ميکند.

مثال واضح آن، طرفداران متعصب تيمهاي فوتبال است. اصلا برايشان مهم نيست تيمي که طرفدارش هستند چه عملکردي دارد؛ هميشه و در همه حال از آن تيم طرفداري ميکنند و سعي دارند هر ضعف و حتي باختي را به نحوي توجيه و هر طور ميتوانند به تيم مقابل حمله کنند.
ما در سطح اصحاب رسانه و مطبوعات نيز با مدل ناخوشايندي از اين طرفداري يا دشمني کورکورانه مواجه هستيم؛ که يک تفاوت اساسي با طرفداران تيم هاي فوتبال دارد؛ آن هم سطح بدنهي اجتماعي است که احساسات و عقايد ثابت خود را ارجح به حقايق عيني ميدانند.
در فوتبال عموماً اين طرفداران مردمي هستند که تعصبکش تيمهايشان ميشوند در حالي که فوتباليستهاي حرفهاي کاملاً به کارايي تيم فکر ميکنند و به راحتي از تيم قرمز به تيم آبي يا برعکس مهاجرت ميکنند؛ اما در بين اصحاب رسانه با کمال تأسف اين خبرنگاران و رسانههاي حرفهاي هستند که کاري به کارآمدي و عملکرد سوژه ندارند بلکه تيمي به همه نگاه ميکنند؛ در حالي که عامه مردم فارغ از جناح بنديهاي سياسي هر مسئول و فرد اجرائي را که براي کشور کارآمد و مفيد باشد؛ دوست دارند.

«انصاف اين است که علي اکبر رائفيپور در کار و بار خود موفق است و توانسته تعداد زيادي از جوانان اصولگرا را پاي سخنانش بنشاند و از هر دري با آنها سخن بگويد. خيليها او را استاد مينامند و سخنانش را به گوش جان ميشنوند. همين اقبال عمومي او را بر آن داشته تا وارد معرکه انتخابات شود.»
پاراگراف بالا، قسمتي از گزارش مطولي است که روزنامه اعتماد در تاريخ 98/08/22 تحت عنوان «سوداي بهارستاني آقاي سخنران» منتشر کرده است. جالب اين که در عين تأييد کارآمدي اين جوان 35 ساله، باز هم با برچسب (جوانان اصوالگرا) نگاه تيمي و قبيلهاي خود را به خواننده القا ميکند.
اين يادداشت،4ماه به انتخابات مجلس و با محوريت معرفي (علي اکبر رائفي پور) بعنوان سخنراني که نظرات شاذي دارد، نگاشته شده است. در سرتاسر اين خبر، سعي شده با بيان قطعاتي کوچک، از سخنرانيهاي مفصل، رائفي پور را انساني متوهم، با رويکردي تند و راديکال، نشان بدهد؛ بيآنکه اشارهي کوچکي به اقدامات مؤثر او که موجب استقبال گسترده و فراگير کارشناسان و متخصصين از تمامي گروههاي فکري و فرهنگي از او شده است، کند.

جالب است که به تأسيس مؤسسه مصاف در سال 89 توسط رائفي پور اشاره ميکند اما از بيان حوزه وسيع فعاليتهاي اين مؤسسه آن هم بدون استفاده از بودجههاي دولتي و با نتايجي که بارها تحسين عموم متخصصين و کارشناسان را برانگيخته خودداري و فقط در مورد قصد ورود رائفي پور به مجلس، خيال پردازي ميکند.
حالا که چهار ماه از انتخابات مجلس و بيش از 8 ماه از پيشگوئي روزنامه اعتماد در مقالهي بالا ميگذرد و هيچ اقدامي جهت ورود به صحنهي انتخابات يا عضويت در ليستهاي انتخاباتي از طرف رائفيپور ديده نشد؛ واقعاً جاي تأمل دارد، که اين همه قصه بافيها، بر اساس کدام سند و واقيعيت عيني در قالب يک روزنامه رسمي، آن هم با بودجه بيت المال به مخاطب عرضه ميشود؟
جالب اينجاست که کنشگران منصف اجتماعي تأييد ميکنند که بعد از انتخابات مجلس، فعاليتهاي جهادي و فرهنگي علي اکبر رائفيپور و مؤسسه تحت مديريتش گسترش نيز داشته است؛ تا جايي که واحد برنا که بصورت تخصصي به نوجوانان ميپردازد، در نيمهي ماه مبارک بعنوان پانزدهمين واحد تخصصي مصاف، افتتاح شد.

حالا به بهانهي فعاليت جديد اين انقلابي پرتلاش تحت عنوان گروه جهادي "معروف" با هدف مطالبهگري و با مجوز ستاد امر به معروف و نهي از منکر، روزنامههاي زنجيرهاي دوباره با همان نگاه قبيلهاي او را هدف آماج حملات قرار دادهاند؛ فيالمثل همين روزنامه اعتماد در يادداشتي تحت عنوان «مجوز ويژه» در شمارهي روز سه شنبه 99/04/24 با ذکر مکرر کلمات اصولگرا و اصلاح طلب (بيش از 12 بار در مقالهي کوتاه يک صفحهاي) و چسباندن رائفيپور به طيف موسوم به اصولگرا، نسبت به انتقاد ايشان از اصلاح طلبان ابراز نگراني ميکند.
روزنامهي آفتاب يزد نيز در اقدامي کاملا هماهنگ در همان روز طي يادداشتي با عنوان «پوپوليسم در مبارزه با فساد» همان روش دعواي نعمتي_رحمتي را پيش ميگيرد (بيش از 16 بار تکرار کلمات اصولگرا و اصلاح طلب در يک يادداشت) و اينبار او پيشگوئي را بر عهده ميگيرد و پس از داستان سراييهاي مختلف فعاليتهاي رائفيپور را به انتخابات رياست جمهوري ربط ميدهد. متأسفانه نگاه قدرت زده، آنها را وادار ميکند، هر کنشي را در ارتباط با انتخابات ببينند و خارج از دايرهي قدرت طلبي از تحليل عاجز بمانند.
جالب اينجاست که نويسندهي يادداشتهاي مذکور در تضادي آشکار با برچسبگذاريهاي خود، از اختلافات رائفيپور و اصولگرايان ميگويد! اين روزنامهها نميخواهند و يا شايد نميتوانند باور کنند مردم از بازي اصوالگرا و اصلاح طلب خستهاند و علت محبوبيت سخنران جوان هم همين بيزاري از چپ و راست است.
آنها حاضر نيستند کسي را خارج از اين دعواي قبيلهاي به رسميت بشناسند و نميتوانند قبول کنند که شخصي خارج از اين قاعدهي برد_برد اصولگرا_اصلاحطلب اقدام به مطالبهگري کند، اتفاقا از قضا در همان روز سه شنبه، روزنامهي اصولگراي فرهيختگان و خبرگزاري نسيم نيز با همان دلايل بر رائفي پور ميتازند اما باز هم تحت تأثير تعصبات خود، او را با عنوان مضحک "سخنران اصولگرا" خطاب ميکنند.
معضل اثر فوق العاده "فراحقيقتِ حزبي" در بين برخي از اصحاب رسانه، کار را به جايي رسانده است که اين خبرگزاريها بخش عمدهاي از اعتماد اجتماعي خود در بين عموم مردم را از دست داده و آن را فداي تعصبات و احساسات حزبي و جناحي کردهاند؛ آنقدر که ميتوانند سياستمداري که به قتل همسر خود اعتراف کرده را تبرئه کنند و جوان محققي که هيچ سابقه رفتار جناحي ندارد را با برچسبهاي سياسي محکوم و عمل جهادي او در تبيين مسائل روز و نمايش جلوههاي زيبا از دين براي جوانان را به فعاليت انتخاباتي تعبير؟
نگاه فراحقيقتي چه ارادي و چه غير ارادي، عامل اصلي عملکرد تيمي، حزبي و قبيلهاي است که سرطان اين روزهاي رسانهها شده است.