به عزيزي گفتم: شب بخير در پاسخم گفت: فرجامت نيک... به وجد آمدم از پاسخش. چه دعايي...! من براي او خيري خواستم به کوتاهي يک شب، و او خيري براي من خواست به بلنداي يک سرنوشت...
گاهي به کسي ميگوييم «خوشبخت باشي» و نميدانيم خوشبختي چيست... يا زماني که ميخواهيم براي کسي دعا کنيم و ميگوييم «انشاءالله عاقبت بخير شوي» و حواسمان نيست عاقبت بخيري چيست!
حواسمان نيست هميشه چه آرزويي داشتيم. آرزويي که سالهاست براي آمدنش دير شده و کاري براي آمدنش نکرديم. حواسمان نيست او کسي است که با آمدنش فرجام همه، نيک خواهد شد و غمي در عالم نخواهد ماند.
براي آمدنش، براي رسيدن به آرزوي ديرينه و فرجام نيکمان کاري نکرديم. او زندانيِ گناهان ماست و ما آنقدر غرق در آشفته حالي هايمان هستيم که فراموش کرده ايم بايد براي آمدنش مضطر شويم و غوغا کنيم.
بايد براي خودمان و براي سرنوشتمان کاري کنيم. خيري طلب کنيم. بايد بيايد کسي که سالهاي نبودنش مانند شبي تاريک و سرد ما را در خواب غفلتمان فرو برده و تا نيايد عاقبت بخير و نيک فرجام نخواهيم شد.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿۴۴﴾
یا گمان دارى که بیشترشان مى شنوند یا مى اندیشند آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه ترند !!!!