روزهاي اول قرنطينه پشت سر هم خبر بد ميشنيديم، کمي که گذشت فهميديم تکهاي از دنيا گم شده است و براي همين معادلات جهان بهم خورده.
هر روز منتظر شنيدن خبري خوش بوديم؛ کشف واکسن يا دارويي معجزه آسا، پايين آمدن آمار تلفات يا ريشه کن شدن بيماري. هر شب با اميد اينکه «فردا بالاخره دانشمندي پيدا ميشود که اين جنگ جهاني را تمام کند» ميخوابيديم و باز فردا گوش به زنگ اخبار بوديم و کانالها و پيجها و شبکه ها را جستجو ميکرديم.
خودمانيم، آيا همين قدر منتظر خبر آمدن امام زمان هم بوديم؟ خودمان بهتر ميدانيم که نبوديم.
انگار فراموش کردهايم که کدام تکه از پازل جهان گم شده و بيخودي تکههاي ناقص پازل را نگاه ميکنيم. حتي کسي نيست دستمان را بگيرد و ببرد سر وقت تکهي اصلي.
آري! بيشتر از هزار سال است که دنيا وضعيت طبيعي ندارد؛ بلاي دنياي ما، نه ويروس است، نه آتشسوزي و نه زلزله و نه آشوب؛
تمام بدبختي ما اينجاست که فراموش کردهايم: گمشده اين روزهاي دنيا، مهدي موعود است.